جدول جو
جدول جو

معنی قاضی شمس الدین - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی شمس الدین
(شَ سُدْ دی)
عالمی است یگانه و فاضلی است فرزانه گویند در نیشابور بخیۀ دلش از دست پسر خیاطی بروی کار افتاده و این رباعی از او در این اوقات دیده و ثبت شد:
دلدار همه گرد دل و دین گردد
وآنگه که ببرد خویشتن بین گردد
گفتم سخن تلخ مگو گفت خموش
چون بر لب من رسید شیرین گردد.
(آتشکدۀ آذر چ بمبئی 128)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ سُدْ دی)
عبدالله بن مولانا جلال الدین ابوسعید مولانا شمس الدین عبدالله بن قاضی جلال الدین محمود. امامی بود و در زمان سلطان حسین میرزا در شهر هرات منصب قضا یافت و مدتی در مدرسه سلطانی به امر تدریس اشتغال ورزید. سال وفاتش به دست نیامد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 337)
لغت نامه دهخدا
(شَ سُدْ دی)
اصلش از طبس است. اما در هرات متوطن بود و در علوم معقول محسود اقران و با وجود انواع فضائل و کمالات در فن و نظم و نثر قدرتی کامل داشته و قصائد رنگین و معانی متین دارد. وی از مریدان قاضی القضاه قاضی منصور فرغانی است که در خراسان به صدرالشریعه مشهور بوده و در هرات به سال 273 وفات یافته است. او راست:
نظارۀ جمال عروس تو میکند
دزدیده از دریچۀ این منظر آفتاب.
#
ز گردی کز هوای کفر خیزد
چه زحمت موکب پیغمبری را؟
ز خاری کز درخت شرک روید
چه نقصان ذوالفقار حیدری را؟
#
گر نشدی آشکار معجزۀ لعل تو
قفل زدی روزگار بر در پیغمبری
هیچ شبی نگذرد تا نکشد زلف تو
قافلۀ روز را سوی جهان رهبری.
#
بر برگ گلت بنفشه ره خواهد کرد
از لاله بنفشه تکیه گه خواهد کرد
از آتش رخسار تو بر خواهد خاست
دودی که هزاردل سیه خواهد کرد.
(آتشکدۀ آذر چ بمبئی ص 67، 68)
لغت نامه دهخدا
ابن خلیل بن سعاده ملقب بقاضی شمس الدین. او راست: ینابیع العلوم
لغت نامه دهخدا